درباره‌‌ی خاطرات 1 بچه چلمن 2

يادتان مي‌آيد كه مي‌گفتم مي‌ترسم يك آدم مزخرفي مچم را با اين كتابچه و نوشته مسخره روي جلدش بگيرد و چه فكرها كه در موردم نكند؟ خوب بالاخره امروز همين بلا سرم آمد. حالا كه رودريك، برادرم، مي‌داند كه دوباره دارم شرح حالم را مي‌نويسم، بهتر است آن را هفت سوراخ قايم كنم. رودريك كتابچه شرح حال قبلي‌ام را پيدا كرده بود... اما بگذريم. حتي بدون دردسرهاي رودريك هم تابستانم مزخرف بود.

آخرین محصولات مشاهده شده