درباره‌‌ی غرب حقیقی (نمایش‌نامه)

مادر: واي همه‌شون مردن، نه؟‌ (به طرف آن مي‌رود و از نزديك براندازشان مي‌كند) گمونم وقت نكردين آبشون بدين. آستين: من بهشون مي‌رسيدم تا اينكه لي اومد و لي: آره من حسابي اوضاشو بهم ريختم، مامان اون تقصير نداره. مكث. مادر به گياه خيره شده است.

آخرین محصولات مشاهده شده