زير حجاب‌هاي مات زنان مسلمان دل‌هايي تپنده هست و روياهايي از عشق. پندارهايي آكنده از حكايت‌هاي پريان و شاهزاده‌ها و خوشبختي‌اي كه خواهد آمد. نهفته در پس سرتيترهاي غالبا گمراه‌كننده درباره ترور و تبهكاري، كه گفته مي‌شود به خاطر اسلام است، مسلمان‌ها را پيدا مي‌كني: مردمي معمولي و عادي كه همه‌شان چيزي را دارند كه به بشر تعالي مي‌بخشد و بعد برين درون آنها را به زندگي‌هاي خاكي‌شان پيوند مي‌دهد، چيزي كه به آن عشق مي‌گويند. زنان مسلمان داستان‌هاي زيادي براي گفتن دارند كه برخي از آنها ناگوار است: رنج و سركوب و سوء استفاده‌هايي كه برخي از زنان به نام مذهب گرفتار آن مي‌شوند، اما داستان‌هايي مثل داستان من ناشنيده مانده‌اند. چون با پيش پنداشته‌هاي قالبي، كه داستان‌هايي درباره سركوب كردن اسلام يا كساني است كه از اسلام بيرون رفته‌اند، يك‌سره جور در نمي‌آيد. با اين وجود، چنين داستان‌هايي در عين حال براي فهم ما از معناي «زن مسلمان»تعيين‌كننده است.