درباره‌‌ی شرم

بعدها به چند تن از مردان زندگي‌ام گفتم: «وقتي داشتم دوازده ساله مي‌شدم، پدرم مي‌خواست مادرم را بكشد.» ميل به گفتن اين جمله معنايش اين بود كه من خيلي عاشق آن افراد بوده‌ام. همه‌شان با شنيدن آن سكوت مي‌كردند. مي‌فهميدم كه اشتباه كرده‌ام، چون نمي‌توانستند آن اتفاق را درك كنند. اولين بار است كه اين صحنه را مي‌نويسم. تا امروز انجامش برايم ناممكن بود. حتا اگر مي‌خواستم در دفتر خاطراتم بنويسمش، برايم مثل گناهي بود كه قرار است مجازاتي به‌دنبال داشته باشد. شايد آن مجازات اين بود كه ديگر قدرت نوشتن چيزهاي بعد از آن اتفاق را نداشته باشم.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده