درباره‌‌ی سیندخت

آقاي سورن، رئيس هيات مديره، گيلاس مشروبش را روي شكم برجسته‌اش گرفته بود. اگر آن را رها مي‌كرد نمي‌افتاد. شايد چون در غذا خوردن افراط كرده بود در سخن گفتن امساك مي‌نمود. لبخند زد: ـ اگر او زيباست همه چيز هست. همين يكي را بگو و باقي همه را ولش. شايد هم به خاطر او بوده كه اين هفته را هر روز به كارخانه رفته‌ايد؟ ـ شايد، شايد. آدم خيلي كارها مي‌كند كه دليل باطني‌اش را به درستي نمي‌داند. اما آقايان، در يك كارخانه كه طرف حسابش همه كارگران زمخت مرد است، آيا لازم است كه ما يك زن يا دختر بيست و دو ساله ترگل و ورگل استخدام كرده باشيم؟

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده