درباره‌‌ی ساعت گرگ و میش

ساعت گرگ و ميش در پي آگاهي و روشنايي است. فراز و فرود زندگي را مي‌كاود و صداهاي بيرون از روزمرگي را مي‌شنود. انسان مي‌خواهد سرانجام دست‌كم به خودآگاهي دست يابد. اما در مهلكه مي‌افتد، نگاه و تركيب‌بندي تازه‌اي را مي‌آفريند تا از كهنه‌گي بگريزد شايد به پاسخي ـ فقط براي خود ـ دست يابد. مي‌خواهد دست‌كم زير پوسيدگي، يا جشنواره كلمه‌ها و رنگ نگاه، چيزي تازه بيافريند. آنچه آفريده و شكفته مي‌شود، مي‌بالد، خوب يا بد نيست. شكل تازه درماندگي است. نغمه‌ها و نواها و موسيقي جنگل نشانه‌هايي از جان و روان نويسنده را مي‌نمايد كه چگونه در خود و ديگران، در قلمرو پهناوري كه پيش مي‌رود، احساس‌ها و هيجان‌هايش را به هر سو پرتاب مي‌كند. سرانجام، هر چه هست پرهيز از ستم‌بارگي را دوست دارد. به مرگ ديگران كه فكر نكني مزه، صداها و بوي گيج‌كننده‌اي را مي‌شنوي كه نامش زندگي است. چندان او را بسته‌اند كه به تلافي، شكل نوشته از هر گونه قيدي رها مي‌شود. چشم‌هاي نگران، چشم‌هاي ميانسال نگران و نگاه چشم‌هاي عبرت مرگ، كه تماشا مي‌كنند، چندان سيلان نيرو و توان را در ما برمي‌انگيزند كه مي‌خوانيم و نمي‌شنويم. انگار براي ديگري مي‌خوانيم تا عبرت‌آموز و پندآميز ننماييم. در خاموشي و تنهايي و در بي‌كرانگي و بخشندگي صداهاي طبيعي و طبيعت، ما نيز خواهيم مرد بي‌آنكه اين داستان را براي خودمان تمام كرده باشيم. حسرت‌بار نگاه مي‌كنيم و انگشت حيرت به دهان، اين داستان تمام شدني نيست.

آخرین محصولات مشاهده شده