درباره‌‌ی رابینسون کروزوئه

رابينسون كروزويه از زندگي خود در انگلستان راضي نيست. خسته است. مي‌خواهد مكان‌هاي بيشتري از جهان را ببيند. در نهايت، كنجكاوي‌اش او را تشويق به ترك وطن و سفر به خارج مي‌كند. رابينسون جوان بدون اطلاع والدينش به يك سفر دريايي مي‌رود تا جهان را بيشتر كشف كند. در طول سال‌هاي بعدي، چيزهاي بسياري مي‌آموزد. نه‌تنها در مورد جهان ،بلكه حتي در مورد خودش. بعد از تحمل مصيبت‌هاي بسيار كه روي دريا و در چند جاي متفاوت برايش رخ مي‌دهد، به سرش مي‌زند در جايي ساكن شود. با اين همه، شخصيت ماجراجويش او را رها نمي‌كند و بار ديگر او را بر كشتي مي‌نشاند. اگرچه اين بار، يك تصادف دريايي وحشتناك، تمام خدمه كشتي را از بين مي‌برد و او را تنها روي يك جزيره‌ي به ‌نظر دور افتاده رها مي‌كند. انسان در چنين شرايطي چگونه مي‌تواند زندگي خود را حفظ كند؟ رابينسون جزيره را ترك مي‌كند يا مجبور مي‌شود هما‌ن‌جا بماند؟

آخرین محصولات مشاهده شده