درباره‌‌ی دگرگونی

جيپسي بومانت هميشه از آن بچه‌هاي شوخ و شنگ و سربه هوا و بي‌خيال بوده، براي همين خيلي دلش را صابون مي‌زند كه قرار است با رسيدن سيزدهمين روز تولدش، قدرتي عجيب و غريب پيدا كند؛ مثلا بتواند با قدرتش جنب و جوش‌كنان تا ستاره‌ها بالا برود. اما وقتي صبح روز تولد از خواب بيدار مي‌شود، مي‌بيند كه به جاي اين‌جور قدرت‌ها، چشم‌هايش تار مي‌بينند... تازه! تصاويري خيلي كوتاه از گذشته و آينده هم پيش چشمش مي‌آيند. مامان و باباي جيپسي اعلام مي‌كنند كه قرار است مامان‌‌بزرگ خيلي معمولي و خيلي سخت‌گيرشان به خانه آن‌ها بيايد و پيش‌شان زندگي كند. مامان‌بزرگي كه به آلزايمر مبتلاست. تازه آن موقع است كه جيپسي و باقي اعضاي خانواده، مي‌فهمند كه قدرت‌هايشان دگرگون كار مي‌كنند. حالا كه قدرت جادويي‌شان دگرگون و آشوب برپا شده، جيپسي مي‌فهمد كه مي‌تواند زمان را متوقف كند. با اين همه آشوب و بلوا، هيچ‌كس نمي‌تواند حدس بزند در سفري كه در پيش دارند، چه اتفاق‌هايي قرار است بيفتد. سفري كه مي‌خواهند به خانه مامان‌بزرگ بروند و او را با خودشان به خانه برگردانند...

آخرین محصولات مشاهده شده