درباره‌‌ی دلقک‌ماهی درباره زندگی مرگ و ماهی

”بابا، ماهي بودن چه حسي دارد؟” بابا گفت: ؛خيس!” باباي داك ديگر پشت ميز آشپزخانه برايش اداهاي خنده‌دار در نمي‌آورد، يك روز صبح كه داك رفته‌ بود مدرسه، او سرفه كرد و بعدش ديگر نبود. حالا داك هر روز با يك دلقك‌ماهي كه توي آكواريوم كنار سفره‌ماهي‌ها بالا و پايين مي‌رود حرف مي‌زند. اما اين راز بابا و داك است. بابا همين‌جا بود، يك دلقك‌ماهي توي آكواريوم. بابا زنده بود و با داك حرف مي‌زد!

آخرین محصولات مشاهده شده