اگر تو شاعر نباشي، بسياري از حرف‌هاي من براي تو بي‌فايده خواهند بود. اگر تو شاعر باشي، دست به روي سين? گرم من خواهي گذاشت و من از درون قلبم به تو مردانه سلام مي‌فرستم و از زير اعماق سال‌هاي دراز، روشني خود را اگر زياد نکنم، کم نکرده و گوشه‌يي از اطاق تو را روشن مي‌کنم. مرا مثل شمع روشني بردار که مي‌سوزم و به ديگران روشنايي مي‌دهم. دوباره سلام من به تو اي جوان ناشناس که نمي‌دانم چه وقت متولد شده و مادر و پدر خود را مي‌شناسي يا نه.