درباره‌‌ی دفاع لوژین (گالینگور)

چيزي كه بيش‌تر متحيرش كرد اين بود كه از دوشنبه به بعد لوژين مي‌شد. پدرش لوژين بزرگ، لوژين پا به سن گذاشته، كه چند كتاب نوشته بود با لبخند از اتاق پسرش خارج شد، در حالي كه دست‌هايش را به هم مي‌ماليد (كه به روال هر شب آن‌ها را با كرم چرب كرده بود)، و با دمپايي‌هاي جير، با آن طرز خاص راه رفتنش در شب، نرم و آهسته به اتاق خواب خودش برگشت. همسرش در بستر نيم‌خيز شد و پرسيد: «خب، چه شد؟» لباس خانگي خاكستري رنگش را درآورد و جواب داد:«تمام شد. سخت نگرفت. اوف... راحت شدم.» همسرش گفت: «چه خوب...» و روانداز ابريشمي را آهسته روي خودش كشيد. «خدا را شكر، خدا را شكر...»

آخرین محصولات مشاهده شده