درباره‌‌ی دفاع از عقلانیت (تقدم عقل بر دین سیاست و فرهنگ)

فرهنگ غرب، در خطوط اصلي آن، دمکراسي، ليبراليسم، فردگرايي، حقوق بشر، سکسوئاليسم، گريز از پايبندي‌هاي آييني ـ خانوادگي، تعادل سوژه ـ شهروند…، فرهنگ غرب نيست. فرهنگي است که هر جامعه‌اي بسته يا باز، دير يا زود به آن خواهد رسيد؛ چرا که باز شدن طومار آدمي مرکب از طبع خواهنده و عقل ابزارساز علي‌الاصول به همين چشم‌اندازها مي‌رسد. غرب از قضا زودتر به اين وضعيت رسيده است. هر فرهنگ و قوم ديگري نيز مي‌توانست (اگر بعضي علل معّده، چون آموزش، زودتر برايشان مهيا مي‌شد) پيش آهنگ اين راه باشد. به تعبير ديگر ريشه‌هاي هر فرهنگي، از جمله فرهنگ غرب، بسيار بيش از اينکه در عمق تاريخ و جغرافياي آن فرهنگ قرار داشته باشد، در طبيعت انسان قرار دارد. منتها به موازاتي که انسان‌ها و جوامع در مسير آموزش و افسون‌زدايي پيش بروند، بي‌ريشگي آنان در تاريخ و جغرافيا، در زمين و زماني که اشغال کرده‌اند، و نيز ريشه‌داري مشترک و عميق آنان در ساخت طبيعي‌شان و مقتضيات آن، خود آگاه‌تر مي‌شود. به همين دليل انسان‌ها و جوامع آموخته و افسون زدوده بيش از ديگر جوامع به هم شبيه مي‌شوند.

آخرین محصولات مشاهده شده