درباره‌‌ی در باب حکمت زندگی

در باب حکمت زندگي کتابي فلسفي‌ست، اما از آن‌جا که موضوع آن امري عيني و قابل فهم است (زيستن در جهان)، پيچيدگي‌هاي چندان زيادي ندارد. آرتور شوپنهاور شايد به نوعي تلخ‌انديش‌ترين فيلسوف تمام تاريخ مکتوب انديشه است، و همين نکته اين کتاب را بسيار عجيب مي‌کند. فيلسوف بدبيني که اساسن چيزي به عنوان سعادت براي بشر متصور نيست، کتابي درباره‌ي حکمت زندگي و بهتر زيستن نوشته. نمي‌توان جلوي کنجکاوي را براي خواندنش گرفت! شوپنهاور در اين کتاب، وجود انسان را به سه بخش تقسيم مي‌کند. آن‌چه که هست، آن‌چه که دارد، و آن‌چه که مي‌نمايد. آن‌چه که هست درونيات و ذهنيات و مايه‌ي شخصيتي اوست، آن‌چه که دارد ثروت و داشته‌هاي مادي اوست، و آن‌چه که مي‌نمايد چيزي‌ست که ديگران از او مي‌شناسند، مقام و جايگاه و چيزهايي از اين دست. اين‌ها سه فصل از کتاب هم هستند. شوپنهاور معتقد است ارزش انسان فقط به آن بخش اول، يعني خميرمايه‌ي اوست. او برخلاف متفکراني که انسان را داراي اراده‌اي آزاد مي‌ديدند، انسان را بسيار محدود به استعدادهاي فطري مي‌دانست. بنابراين معتقد بود اگر کسي درونيات ضعيفي داشته‌باشد، به همان نسبت از احساس سعادت کم‌تري برخوردار خواهد بود. البته نقش تلاش و تقدير را نيز درنظر مي‌گرفت و زندگي را به شطرنجي مابين اراده‌ي انساني و حرکات غيرقابل پيش‌بيني طبيعت و تقدير تشبيه مي‌کرد. شوپنهاور چيزي به نام سعادت را قبول ندارد، و در همين کتاب مي‌نويسد که در اين جهان تنها سعادت ممکن، فرار از رنج است، چراکه رنج تنها واقعيت موجود است. او تا حدي به تنهايي بشر معتقد است که ازدواج را نقشه‌ي شوم طبيعت براي فرزندآوري و ادامه‌ي حيات خويش مي‌داند و خودش نيز هرگز ازدواج نکرد و فرزندي نداشت. کتاب در باب حکمت زندگي، پر از انديشه‌هايي صريح است درباره‌ي جهاني که در آن زندگي مي‌کنيم. انديشه‌هايي که انسانِ خداباورِ قرن‌ها، هرگز جرئت نکرده‌بود اين‌طور جسورانه از آن بنويسد. شوپنهاور يک‌تنه در برابر تمام هستي مي‌ايستد، و آن‌چه را که از دريچه‌ي تلخ نگاه خود مي‌بيند بي هيچ ترسي بر زبان مي‌آورد. به همين دليل، خواندن اين کتاب براي بسياري از ما که جهان را تنها از يک دريچه‌ي غالب خوانده‌ايم و ديده‌ايم (يا درواقع به ما خورانده‌اند)، تازگي‌هاي بسيار شگفت‌انگيزي در پي دارد؛ خواه با آن‌ها موافق باشيم يا نباشيم. نويسنده‌ي در باب حکمت زندگي کيست؟ آرتور شوپنهاور بي‌ترديد يکي از بانفوذترين فيلسوفان تمام تاريخ است. نگاه سياه و صريح او به جهان هستي چنان تيزهوشانه و اصيل است که بر متفکران بسياري پس از خويش تاثير گذاشته و جهان انديشه را در مواردي به‌کلي به سوي ديگري هدايت کرده. نيچه که خود از تاثيرگذارترين فيلسوفان تاريخ است، سال‌ها به طرزي ديوانه‌وار شيفته‌ي شوپنهاور بود، و تمام ميراث فکري فرويد در روانکاوي (چه در جبرانديشي و چه در مفهوم ناخودآگاه)، ريشه در افکار شوپنهاور دارد. شوپنهاور کسي بود که جرئت کرد تا جهان را از زاويه‌اي ديگر بشکافد، زاويه‌اي تلخ که شر همواره در آن بر خير پيروز است. انگار کسي روي ديگر ماه، آن نيمه‌ي تاريک ماه را براي نخستين بار به ما نشان داده‌باشد. استدلال‌هاي قدرتمند و نبوغ‌آميز او در کتاب «جهان همچون اراده و تصور» تا حدي حيرت‌انگيزند که خواننده‌ي مسلح به عقل نقادانه را نيز به هراس مي اندازند که نکند حقيقتن جهان اين‌چنين باشد؟! البته موضع منفعلانه‌ي او در برابر هستي، همان‌قدر که موافقاني دارد، مخالفان بسياري نيز دارد، و قضاوت در اين مورد شايد هرگز به نتيجه‌اي قطعي نرسد. بهترين ترجمه‌ي در باب حکمت زندگي محمد مبشري (نشر نيلوفر) اين کتاب را به خوبي ترجمه کرده است. کتاب‌هاي مشابه در باب حکمت زندگي بسيار سخت بتوان کتابي شبيه به اين کتاب معرفي کرد. اصالت انديشه‌ي شوپنهاور نه‌تنها پيش از او، بلکه حتا پس از او نيز تا حد زيادي انحصاري باقي مانده است. اما با اين وجود کتاب‌هاي ديگري از خود او همچون جهان و تاملات فيلسوف، در باب طبيعت انسان، متعلقات و ملحقات، و مهم‌ترين کتابش جهان همچون اراده و تصور گزينه‌هاي خوبي براي مطالعه‌ي علاقمندان به اين تفکر اند.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده