درباره‌‌ی دانه

گريسي، من واقعا اشتباه مي‌کردم. هيچ‌چيز غيرممکن نيست! مارتي چيز زيادي ندارد. برعکس مامانش که ميليون‌ها و ميلياردها وسيله دارد:‌ کفش‌‌هاي سوراخ، دستگا‌ه‌هاي چمن‌زني زنگ‌زده، قاب عکس‌‌هاي شکسته و ... اما حالا در روز تولدش، بابابزرگ به او هديه‌اي شگفت‌انگيز مي‌دهد. معمولا پدربزرگ براي چيزهاي عجيب‌غريب حسابي هيجان‌زده مي‌شود. مثل وقتي که با شش جفت پوتين کهنه و يک جاروبرقي قديمي، آسياب تمام اتوماتيک درست کرد. ولي هديه‌اش براي مارتي چيز ديگري است. هديه روزبه‌روز بزرگ و بزرگ‌تر مي‌شود و مارتي و بهترين دوستش گريسي را سوار بر قايق خيال‌انگيزي مي‌کند که سوختش عشق، اميد و رؤياست.

آخرین محصولات مشاهده شده