دربارهی خورشید را بیدار کنیم
«ناگهان، چشمهايم ديگر در تاريكي نبود. قلب يازده سالهام در سينه، از ترس بالا و پايين ميپريد.
- اي مسيح مهربان با برهاي روي شانهها، مرا در امان دار!
نور شديدتر ميشد. شديد و شديدتر. و هر چه شديدتر ميشد، ترس من هم بيشتر ميشد؛ حتي اگر ميخواستم هم نميتوانستم فرياد بكشم.
همه در آرامش، خواب بودند. همه اتاقها با درهاي بسته در سكوت نفس ميكشيدند.
روي تختم نشستم و پشتم را به ديوار تكيه دادم. چشمهايم چنان خيره شده بودند كه نزديك بود از كاسه در بيايند.»
در داستان «خورشيد را بيدار کنيم» ميبينيم که زهزه در 11 سالگي در خانه پزشکي که سرپرستي او را به عهده گرفته تا تحصيلاتش را به پايان برساند، زندگي ميکند. ولي در اين مرحله نيز زندگي زهزه از شيطنت و بازي در آوردن سر ديگران، سرشار است. در اينجا هم خيالپروري رهايش نميکند، باز هم در عالم رويا براي خود پدري ميسازد که مهربان و پر احساس باشد و شب وقتي که زهزه خوابيده، به سراغ او بيايد و رويش را بپوشاند.
كد كالا | 249479 |
زبان | فارسی |
نویسنده | ژوزه مارو د واسکونسلوس |
مترجم | مرضیه کردبچه |
سال چاپ | 1389 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 342 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 13 * 19.5 * 2 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 268 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.