درباره‌‌ی خاطرات 1 بچه‌ی بی‌عرضه سیم آخر

خوب باز هم اول سال شد و همه دارن يه ليست بلند بالا از «تصميمايي» رو رديف مي‌كنن كه مي‌خوان بگيرن تا آدم بهتري بشن. مشكل اينجاس كه اين كار واسه من اونقدرها هم كه فكر مي‌كنن آسون نيست آخه من همين الان هم جزء يكي از بهترين آدمايي هستم كه تو عمرم ديده‌ام. البته باباي گرگ فكراي ديگه‌اي تو سرشه. اون مي‌خواد گرگ دست از بي‌عرضه بازي برداره و خودش رو قوي‌تر كنه و توي فعاليت‌هاي «مردونه» ديگه‌اي داوطلب بشه. وقتي تهديد مي‌كنه گرگ رو مي‌فرسته مدرسه نظام، گرگ مي‌فهمه كه يا بايد خودشو اصلاح كنه... يا به مدرسه نظام بره.

آخرین محصولات مشاهده شده