درباره‌‌ی خاطرات پادوی 1 گلف‌باز حرفه‌ای

مثل گروهي شورشي كه يك جا جمع مي‌شوند تا خائن را معرفي كنند، دور قوري و استكان‌هاي وسط پتوي سبز جمع شديم. پيدا كردن خائن در يك جمع سه نفره كار سختي نيست. شواهد نشان مي‌داد قادر به ما خيانت كرده است. در واكنش به نگاه مشكوك من و نيما، بلافاصله دفاعيه‌اش را آغاز كرد. گفت ببينيد ما هر سه مهندسيم. رويدادهاي تصادفي را خوب مي‌فهميم. اين اتفاق شبيه بازي‌هايي است كه هزار بار بازي مي‌كني مي‌بازي اما يك نفر هم ممكن است دو بار پياپي برنده شود. احتمالش كه صفر نيست. هست؟ من حس سربازي را داشتم كه درجه ژنرالي يك شبه‌اش را مديون امپراتور است. جانم كف دستم بود. به هر حال من ديگر رياضي كارمندي نمي‌خواندم. قاطي مهندس‌ها شده بودم. آماده بودم اين لطفش را به نحو شايسته‌اي جبران كنم. چه وقتي بهتر از حالا. قبل از اين‌كه نيما اجازه فكر كردن پيدا كند، نظر قادر را تائيد كردم.

آخرین محصولات مشاهده شده