دربارهی تا شکوفه سرخ لبخندت
نگاه پر آبش از تن مردانهای که کنارش ایستاده بود گذشت و به صورتی که زیر چتر بالای سرش به او خیره بود رسید. به یکباره انگار زلزله به جان قبرستان افتاد. شاید هم رعشه در تن خودش بود. جان از تنش پرید. نگاهش خیره به چشمهایی بود که میان باران و باد و هوهوی گورستان ؛ در وجودش شعله میکشید. صدای در تار و پود و وحشتش پیچید «عزرائیله !» شبح عزرائیل در دستش را پیش آورد. خواب نبود. بیدار بیدار بود. عزرائیل آمده بود جان نیمه جانش را هم بگیرد. تنها چیزی که میان آن همه وحشت گنگ نمیفهمید یک چیز بود. اینکه چرا عزرائیل با چشمهای محراب به سراغش آمده!
لبهای عزرائیل تکان خورد. ولی جز صدای رعد و هو هوی باد هی چنشنید. تمام رمقش را جمع کرد که برخیزد اما نتواست. دستهای عزرائیل مثل دو شاخهی سیاه و بلند به سویش دراز شد. از شدت هراسی که نفسش را میبرید روی زمین غلتید. دستها ی عزرائیل که شانههای یخ کردهاش را لمس کرد هوش و جان از تنش رفت و دیگر هیچ نفهمید.
كد كالا | 253257 |
زبان | فارسی |
نویسنده | زهرا دلگرمی (باران) |
سال چاپ | 1399 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 770 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.2 * 21.1 * 3.3 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 842 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.