درباره‌‌ی تاریخ اروپای مدرن

در بخشي از مقدمه‌ي اين کتاب مي‌خوانيم: «وقتي اين بحث مطرح مي‌شود که اروپاييان مدرن نه‌تنها قاره خود بلکه جهان را دگرگون ساختند، پاي پيروزمندي در ميان نيست بلکه عکس آن صادق اسـت. ايشـان آنچه نمي‌توانستند مستقيماً زير سلطه‌ي خود درآورند، به شيوه‌هاي اقتصادي، اجتماعي، و فرهنگي به بند مي‌کشيدند. چيزي که گاه به عنوان «آمريکايي شدنِ» جهان توصيف مي‌شود، به دست اخلاف اروپايياني محقق شد که آمريکاي شمالي را به تسخير خويش درآورده و اکثر بوميان آن را از بين برده بودند. ريشه اروپايي فرهنگي، که بعدها با موفقيتي خيره‌کننده در قرن بيستم از آمريکا به خارج صادر شد، به ويژه از نام فراگيرترين نماد آن پيداست: همبرگر1. توضيحات بسياري براي سيطره‌ي اروپا ارائه شده است. آيا دليل آن، جغرافياي خاص اروپا بود با آن خط ساحلي پرچين‌وشکن، فراواني رودخانه‌ها، نبود دشت‌هاي سيلابي و پوشش گياهي و جانوري نسبتاً سـاده‌اش که از الگوي خاص کوهستاني‌اش حاصل مي‌شد؟ يا رقابتي حيات‌بخش که از تکثر حکومت‌ها و کليساها به وجود مي‌آمد و اروپا را از يکنواختـي پايدار ولي راکد نجات مي‌داد؟ آيا دليل آن آغوش گشـودن زودهنگام به روي سکولاريسـم به همراه «افسـون‌زدايي از جهان»، «پيروي از منطق وسيله_هدف» و انقلاب علمي بود؟ يا پذيرفته شـدن الگوي تقسيم کار در اروپا که به تجاري شدن، شهري شدن و صنعتي شدن منجر شـد؟»

آخرین محصولات مشاهده شده