يكي از دغدغه‌هاي اصلي نويسنده، كه باعث نوشتن اين كتاب شد، افزايش روزافزون آمار طلاق و شكست‌هاي عاطفي است كه باعث فروپاشي افراد و خانواده‌ها مي‌شود. از نگاه او، يكي از دلايل مهم افزايش اين آمار، نداشتن اطلاعات و آگاهي لازم در زمينه‌ي موضوع عشق است. بنابراين او در اين اثر، عشق را از منظر روان‌شناسي فرگشتي تعريف مي‌كند و با نگاهي موشكافانه مي‌كوشد تا با توضيح رابطه‌ي بين فكر و احساس و با توجه به فعل و انفعالات شيميايي در مغز و نقش هورمون‌ها در به وجود آمدن عشق اين تعريف را كامل كند و باعث شود مردم تفاوت ميان عشق حقيقي ماندگار، اصيل ، پرمعنا و پر شور و عشق غير حقيقي ، زودگذر ، آتشين و خانمان‌برانداز را درك كنند و به تاثير عادت‌ها و باورهاي رايج از قبيل به حرف دلت گوش كن، دل اشتباه نمي‌كند، آگاه شوند و رابطه‌ي موفق زيبا و نابي را تجربه كنند.