درباره‌‌ی به تنهایی برف

كنار دفترچه‌هاي هويتش كارت پروازي كه مامور ايراني در راه بازگشت اعداد صندلي‌اش را به فارسي نوشته بود تنها نشانه واقعي ايران بود. نمي‌دانست حالا وطن كجاست. همان خانه حياط‌دار است با پشتي‌هاي قرمز و چايي‌هايي كه در استكان خورده مي‌شد يا اينجايي كه در آن بزرگ شده بود و تمام مردانگي‌اش را تجربه كرده بود. وطن كجا بود؟ همان جايي كه در آن به دنيا آمده بود و بزرگ شده بود؟ اما كي بزرگ شده بود؟ همان وقتي كه مدرسه رفته بود؟ همان زماني كه مجيد او را مسخره كرده بود؟ همان موقعي كه سرش را پايين انداخته بود و همه تحقيرها را پذيرفته بود؟ و يا عاشق شده بود؟ عشقي كه نمي‌دانست از سر عشق بود و يا كمبود هيجانات خانه...

آخرین محصولات مشاهده شده