درباره‌‌ی بمباران

با خود گفت: من کيستم؟ يکي از صدها هزار. يکي از همه‌ اين همه آدمي، که در مدار زمين هستند. مي‌گريزند. مي‌مانند. از پله‌ها پايين مي‌روند. پناه مي‌گيرند. نمي‌خوابند. سيگار مي‌کشند. فرياد مي‌کنند. جيغ و ويغ راه مي‌اندازند. قلب شان تند تند مي‌زند. مغزشان سوت مي‌کشد. صداي آژير را خفه مي‌کنند. گوش به زنگ مي‌مانند. صبح تا شب، شب تا صبح صداي راديو‌شان بلند است. تلويزيون‌شان روشن. از صداي افتادن ليوان مي‌هراسند. از صداي حرکت صندلي مي‌هراسند. از کوبيدن پاشنه‌ پا به پايه‌ ميز مي‌هراسند… .

آخرین محصولات مشاهده شده