درباره‌‌ی بازگشت

تعطيلاتم را در دوران كودكي پيش پدربزرگ و مادربزرگم در سوئيس مي‌گذراندم. مادرم مرا به ايستگاه راه‌آهن مي‌برد و در قطار برايم جا مي‌گرفت؛ اگر شانس داشتم، ممكن بود بنشينم و بعد از شش ساعت مسافرت در ايستگاهي پياده شوم كه پدربزرگ منتظرم بود؛ و اگر بدشانسي مي‌آوردم، سر مرز ناچار بودم قطار عوض كنم. يك بار بعد از تعويض قطار، اشتباهي سوار شدم و به گريه افتادم؛ تا اين كه كنترلچي مهربان اشك‌هايم را پاك كرد و در ايستگاه بعدي، مرا سوار قطار ديگري كرد و به دست كنترلچي ديگري سپرد؛ او هم مرا به كنترلچي بعدي، تا اين كه با پشت سر گذاشتن يك گروه از كنترلچي‌ها به مقصد رسيدم.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده