درباره‌‌ی اولیس 2 (کتاب دوم)

خوفي خاكستري تنش را خشكاند. صفحه را تا كرد توي جيبش و پيچيد توي خيابان اكلس، شتابان سوي خانه، روغن سرد در رگ‌هايش سريد و خنك كرد خونش را: سن يا عبايي نمكين كبره مي‌بست بر پوست‌اش. خب، حالا اينجاييم. تصاوير بد دهان ناشتا. از دند‌ه‌ي چپ بلند شده‌ام. بايد دوباره ان تمرين‌هاي سندو را شروع كنم. روي دست‌ها پايين. خانه‌اي آجر قهوه‌اي لك‌وپيسي. پلاك هشتاد هنوز اجاره نرفته. چرا خب؟ بهايش فقط بيست ‌وهشت تاست. تاورز، بترزبي، نورث، مك‌آرتور: پنجره‌هاي نشيمن آگاهي‌اندود. ضماد روي چشمي مجروح. بوييدن بوي بخار مطبوع چاي، دود ماهي‌تابه، كره‌ي داغ. كنار تن تختاگرم انبوهش باش.بله، بله. آفتاب گرم چابك دوان از باركلي رد سررسيد، تيزپا، با صندل‌هاي نازك‌اش، در امتداد پياده‌روي رو به شنا. مي‌دود، مي دود به ديدار من، دختري با گيسواني طلايي بر باد.

آخرین محصولات مشاهده شده