درباره‌‌ی آیین زندگی

35 سال پيش من يكي از غمگين‌ترين جوانان نيويورك بودم. زندگي من از راه فروش كاميون مي‌گذشت، هر چند كه حتي سر از كار كاميون درنمي‌آوردم، و از اين بدتر هيچ دلبستگي و علاقه‌اي هم به دانستن آن نداشتم. شغلم را حقير مي‌شمردم، و از اين‌كه در اتاقي در خيابان 56 غربي زندگي مي‌كردم كه كوچك و پر از حشرات و سوسك حمام بود بدم مي‌آمد. هنوز به ياد دارم، يك‌ روز صبح، هنگامي كه براي برداشتن كراوات تازه‌ام كه به ديوار آويخته بودم دست پيش بردم، مشتي سوسك حمام از رويش به اطراف پريدند. حتي از غذا خوردن در رستوران‌هاي كثيف و ارزان قيمت كه پر از سوسك و حشرات ديگر بود، تنفر داشتم.

آخرین محصولات مشاهده شده