درباره‌‌ی آینده هگل (پلاستیسیته زمان‌مندی و دیالکتیک)

چگونه مي‌توان مطلقاً تازه‌وارد بود، آنگاه که هيچ بيروني، هيچ «جاي ديگر»ي وجود ندارد؟ مسئله نه بر سر چگونگي فرار از فروبستگي، بلکه بر سر چگونگي فرار در بطن خودِ فروبستگي است. کاربرد پلاستيسيته نزد من، يعني مواجه کردنِ نظام فلسفي و مغز، درواقع، پرسشي را برمي‌انگيزد که نهايتاً اخلاقي و سياسي است… زمان، که بدين‌گونه ترسيم شده است، همان صورتِ قسمي غيريت بدون تعالي خواهد بود، يعني نتيجه‌ي حرکتِ درونيِ امر واقع، و به همان ميزان که امري مخفي در طبيعت است، ديالوگي تاريخي ميان روح و خودش نيز هست، و به اين معنا، زمان در ميان طبيعت و آزادي ايستاده است. در عالمِ جهاني‌شده‌ي ما، اين امر هيچ راه برون‌رفتي، هيچ شکلي از خارجيت، را به دست نمي‌دهد. ما نيازمند آموختن اين هستيم که چگونه به نحوي پلاستيک با يکديگر زندگي کنيم و اجتماعات رهايي‌بخش را شکل دهيم؛ اجتماعاتي که درنهايت مبتني بر انديشه‌اند.

آخرین محصولات مشاهده شده