دربارهی آملیا بدلیا (جانمی جان مزرعه راستراستکی)
مليا بدليا خيلي ذوق زده بود، چون قرار بود بچه هاي کلاس را براي گردش علمي ببرند مزرعه ي خوش منظره.
معلمشان، خانم ادواردز به بچه ها گفت: «توي کلاس، خيلي چيزها درباره ي مرعه خوانديم و ياد گرفتيم. حالا مي خواهيم از نزديک يک مزرعه ي واقعي ببينيم و با مزرعه دارهاي واقعي آشنا شويم. به آقا و خانم دينکينز سلام کنيد، بچه ها!»
آقاي دينکينز گفت: «به مزرعه ي خوش منظره خوش آمديد. اول مي برمتان پيش حيوان ها، بعد خانم دينکينز باغش را نشان مي دهد. خانم دينکينز شستش سبز است. خب، حالا کي مي خواهد مرغ و خروس ها را ببيند؟»
همه ي بچه ها يک صدا فرياد زدند «ما! ما!»
بچه ها دنبال آقاي دينکينز به راه افتادند تا به مرغداني بروند، اما آمليا بدليا ساکت ايستاد و به خانم دينکينز نگاه کرد. تا به حال کسي را نديده بو که شستش سبز باشد. مانده بود که چه طوري مي شود شست کسي سبز باشد. يعني بقيه ي انگشت هايش چه رنگي بودند؟
آقاي دينکينز صدا زد: «آهاي خيالباف! چرا ماتت برده! يک تکاني به پايت بده!»
آمليا بدليا به پاهايش نگاه کرد و پرسيد: «اين پايم را تکان بدهم خوب است؟»
آقاي دينکينز گفت: «يعني چي؟» ...
كد كالا | 95638 |
زبان | فارسی |
نویسنده | هرمن پریش |
مترجم | محبوبه نجفخانی |
سال چاپ | 1398 |
نوبت چاپ | 3 |
تعداد صفحات | 32 |
قطع | رحلی |
ابعاد | 27.4 * 27.4 * 0.3 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 131 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.