درباره‌‌ی آماده باش

مامان جون، اردوگاه اصلا اون‌طوري که فکر مي‌کردم نيست. مي‌دونم که دوست‌هاي پولدار محله‌مون فکر مي‌کنن من عجيب غريبم. ولي مطمئن بودم که تو اردوگاه تابستوني بچه‌هاي روس همه شبيه منن و اون وقت ديگه همه‌مون باهم شعر مي‌خونيم و اسمور مي‌خوريم و دوست‌هاي صميمي مي‌شيم. ولي نُچ! دخترهايي که تو چادر منن پنج سال از خودم بزرگترن و نمي‌خوان که من پيششون باشم. تو اردوگاه اصلاً برق نيست، آب لوله کشي نيست و اصلاً اصلاً خبري از آبنبات و اين‌ها نيست.اون دستشويي تو آلونک هم...حتي فکرش رو هم که مي‌کنم عقم مي‌گيره!!!من نمي‌تونم اين وضع رو دو هفته تحمل کنم. لطفاً مي‌آي دنبالم؟ لطفا! ديگه نمي‌تونم!!! دوست دارم، ورا

آخرین محصولات مشاهده شده