درباره‌‌ی آقای خوشحال

آقاي خوشحال هرصبح شنبه به كتابخانه شهر مي‌رفت. شنبه گذشته او به آن‌جا رفت. اين شنبه هم به آن‌جا رفت. در بين طبقات دنبال كتابي براي خواندن بود. همان وقت يك جلد كتاب كج و كوله نظرش را جلب كرد. آن را بيرون كشيد...

آخرین محصولات مشاهده شده