درباره‌‌ی آتن و اورشلیم

تنها کسي توان دارد با مدوسا و مارهايش بجنگد (همان ضرورت ارسطو، که در او نيز همانند کانت چنان هراسي از امرِ خودسر و فانتزي‌گون برانگيخت) که به اندازه کافي دلير باشد که سرراست راه برود و به پيرامون برنگردد. پس فلسفه نبايد يک به‌پيرامون‌نگريستن، يک به‌پشت‌برگشتن باشد، آن‌گونه ‌که عادت کرده‌ايم بينديشيم، به‌پشت‌نگريستن پايانِ فلسفه است، اما بايد بدونِ ترس پيشروي کند، بي‌انکه چيزي را به حساب آوَرَد، بي‌انکه به پيرامون برگردد تا به چيزي بنگرد. ازهمين‌رو افلاطونِ الهي گفت: «بايد براي هرچيزي دلير بود»، و مي‌افزايد: تا بدونِ ترس، گستاخ و دريده جلو رفت. و فلوطين هم به ما مي‌گويد: «نبردي سترگ و فرجامين در انتظارِ روح است». اين همان چيزي هم است که «اراد? قدرت» نيچه مي‌خواست باشد. فلسفه يک به‌پشت‌نگريستن نيست، بلکه جنگ است. و اين جنگ پاياني ندارد و پاياني نخواهد داشت. پادشاهيِ خدا، چنان‌که مکتوب است، از رهگذرِ خشونت به دست مي‌ايد.

آخرین محصولات مشاهده شده