درباره‌‌ی مجسمه کلکسیونی فورچینو دندانپزشک مرد The Dentist 85515 سایز بزرگ

داستان پشت اين اثر:
داستان از اين قرار است که، پاکيتا گوتِرِز "Paquita Gutiérrez" به حد مرگ از دندانپزشکان مي‌ترسيد. در چند روز گذشته او درحال شکنجه شدن توسط يک دندان بوده است. او ابتدا اميدوار بود که دردش به سادگي ازبين برود، سپس تمام مسکن‌هاي موجود در کابينت دارو را امتحان کرد. بعد از سه روز، او به ديدن کارمن، همسايه‌‌اش که گفتار درماني مي‌کرد، رفت. پنج روز بعد ديگر نتوانست طاقت بياورد، قرار ملاقاتي با دندانپزشک برجسته شهر پاريس، دکتر سالومون ميمران "Salomon Mimran" گذاشت. پاکيتا که فک‌هايش تغيير شکل داده بود، روي صندلي دندانپزشکي که انگار صندلي برقي است نشست. "دکتر آيا قرار است درد داشته باشد؟" درحالي که کلماتش از التهاب تغيير مي‌کرد پرسيد. دکتر به دروغ گفت:" نه خانم شما چيزي را احساس نخواهي کرد!" "شما تحت شرايط مراقبتي خوبي هستيد. دهانتان را باز کنيد تا به اين دندان آسياب عفوني نگاهي بيندازيم." مادام گوتيرز گفت: "همين حالا هم باز است." در چهارمين تزريق، بيهوشي شروع به اثر کرد. او حس مي‌کرد که زبانش يک تکه پارچه است. او مي‌خواست چيزي بگويد، اما فقط مي‌توانست از درد صداهايي دربياورد. دکتر فکر مي‌کرد اين کار آسان است، اما وقتي انبردست دوم در دستانش شکست، او شروع به شک کرد. دکتر دوباره به دروغ گفت:"آرام باش، همه‌چيز خوب است." پاکيتا گوتيرز از اينکه وصيت‌‌نامه‌اش را تنظيم نکرده است سخت پشيمان شد. پس از 40 دقيقه مبارزه و پس از يک تلاش فوق انساني، پزشک موفق به کشيدن دندان شورشي شد. او با غرور دندان را با دقت مشاهده کرد. قطرات عرق مسيرشان را در تيره کمرش به پيش گرفتند. دکتر وقتي دندان آسياب که در سلامت کامل بود را در دستان خود يافت، با استرسي که در سراسر وجودش تزريق شد گفت:"بزار ببينم! باز کن..."

آخرین محصولات مشاهده شده