درباره‌‌ی 1 قصه از زبان 2 هیولا

يک روز يک دختر کوچولو توي جنگل راه ميرفت که چشمش افتاد به يک هيولاي بامزه و او را با خودش به خانه برد .يک روز يک حيوان کوچولو توي جنگل براي خودش ميچرخيد که يک باره يک هيولا به سراغش آمد و او را گرفت و ... صبر کنيد !ببينم اينجا چه خبر است؟ چي به چي است؟ بالاخره کدامشان هيولاست؟ و بله..... اين طوري است که هر قصه اي دو سر دارد و حقيقت به اين راحتي آشکار نميشود.

آخرین محصولات مشاهده شده