درباره‌‌ی یادداشت‌های روزانه آدمکش احساساتی

روز را بد شروع کردم و گرچه خرافاتي نيستم باز گمان مي‌کنم در چنين روزهايي بهترين کار اين است که آدم از کسي سفارش قبول نکند. حتا اگر پاداشش رقمي با شش تا صفر در سمت راستش باشد و از ماليات هم خلاص. روز را بد شروع کردم و دير چون ساعت شش و نيم به فرودگاه مادريد که رسيدم هوا حسابي گرم بود و در مسير فرودگاه تا هتل هم مجبور شدم ياوه‌هاي راننده تاکسي‌اي را مزمزه کنم درباره‌ي جام يوفا. هوس کرده بودم لوله‌ي يک کاليبر چهل‌و‌پنج به پس گردنش نشانه بروم بلکه دهنش را ببندد. ولي ابزار کار همراهم نداشتم. وانگهي يک حرفه‌اي هيچ وقت رفتار يک بيشعور را به هيچ جايش نمي گيرد؛ حتي اگر آن نفهم راننده تاکسي باشد.

آخرین محصولات مشاهده شده