درباره‌‌ی یادداشت‌های راننده نیمه‌شب

آن موقع، به نظرم فکر خوبي بود. نقشه‌ام ظرافت و سادگي خاصي داشت، از اين نقشه‌هاي لوس الکي نبود؛ ماشين مامان را برمي‌دارم و تخته گاز مي‌زنم به دل جاده. منِ شانزده ساله ، بدون گواهينامه ، آن هم با حال خراب ، رانندگي مي کنم... قاضي محکومم کرده به پرستاري از پيرمرد کج‌خلق بداخلاقي که هيچ‌کس نمي‌تواند تحملش کند. من عشق گيتار حالا چگونه با اين پيرمرد بداخلاق سرکنم ...

آخرین محصولات مشاهده شده