درباره‌‌ی گوبسک رباخوار

در داستان گوبسک به زندگي دختر بي‌بندوبار باباگوريو و حواشي آن سرک مي‌کشيم، همان باباگورويويي که خود سرگذشتي دارد و يکي از رمان‌هاي مجموعه عظيم کمدي انساني‌ به سوانح او اختصاص يافته است. اما اين رمان بالزاک درواقع به‌تمامي سرگذشت‌نامه کنتس دو رستو و پسر جوان فقير اما لايق او نيست که ثروت پدري‌اش را مادر بي‌بندوبارش بر باد مي‌دهد. شخصيت اصلي اين داستانِ آميخته به فسون و فسانه پيرمرد عجيب و غريب و رباخواري‌ست به نام گوبسک، که پدر ارنست پيش از مرگ همه دارايي‌اش را بدو وامي‌گذارد، بدين قرار مکتوب که وقتي پسرش به سن بلوغ رسيد آن دارايي را بدو منتقل کند. اما ماجرا پيچ و تابي مي‌يابد و دارايي به ارنست منتقل نمي‌شود و او در فقر گرفتار مي‌شود، و ما در حالي با او آشنا مي‌شويم که دختر ويکنتس دو گرانيلو بدو دل باخته است. اکنون راوي داستان، درويل، وکيل و دوست خانوادگي ويکنتس، داستاني را حکايت مي‌کند که عميقاً از شخصيت مخوف گوبسک سرشار است: پيرمردي که رباخواري را از باب لذت فکري پيشه خود کرده است، نه از باب ثروت‌اندوزيِ صِرف. گوبسک از حيث شهرت به خساست سرشناس‌تر از باباگرانده اوژني گرانده نيست، اما بي‌شک خسيسي‌ست اصيل‌تر و به لحاظ دروني غني‌تر که قواعد خاص خود را با منتهاي وسواس و دقت رعايت مي‌کند و رباخواري را به مرتبه هنر برمي‌کشد.

آخرین محصولات مشاهده شده