درباره‌‌ی گمشده در نا کجا

در ساحل پسر از خواب برخاست و ديد تنهاست. تنها همراهانش درختان بلند بودند و امواج پر پيچ و تاب. پسر ترسان از خواب برخاست. هيچ چيز به ياد نداشت. تنها راه در برابرش باريكه راهي روي شن‌ها بود. بايد تا دوردست‌ها ميرفت تا پاسخش را بجويد تا خانه‌اش رابيابد. اما من ميدانستم او چه زمان به حقيقت پي مي‌برد. مي‌دانستم هراسش او را در خود مي‌بلعد. تماشا كردم و به انتظار نشستم...

آخرین محصولات مشاهده شده