درباره‌‌ی کلاغ سفید

ربه‌كا و پدرش از لندن فرار مي‌كنند و به شهر كوچك و دورافتاده‌اي به اسم وينترفولد پناه مي‌برند. شهري كه هر سال، قسمتي از آن درون دريا فرو مي‌رود و شايد تا يك قرن ديگر چيزي از آن باقي نماند. ربه‌كا در اين شهر با فره‌ليت دوست مي‌شود. مادر فره‌ليت در آسايشگاه رواني بستري شده و مرده، پدرش نيز او را ترك كرده است. فره‌ليت سوال بزرگش را با ربه‌كا در ميان مي‌گذارد: آيا بعد از مرگ زندگي هست؟ رفتار و افكار فره‌ليت ربه‌كا را به وحشت مي‌اندازد. دوستي ربه‌كا را به وحشت مي‌اندازد. دوستي ربه‌كا و فره‌ليت پر شده است از حادثه‌هاي عجيب و غريب و بسيار وحشتناك...

آخرین محصولات مشاهده شده