درباره‌‌ی کاغذ سیاه شب (1 ‌دانه)

يک شب وقتي چشم‌هايم را بستم، ياد مدادرنگي‌هايم افتادم. با خودم گفتم: «کاش مي‌شد آن‌ها را بياورم و روي کاغذِ شبِ توي چشم‌هايم نقاشي کنم». ناگهان ... ناگهان ... ناگهان مدادرنگي‌هايم آمدند و روي شب من ايستادند. فکر کردم: «کاش مي‌شد با مداد سفيد، ماه را بکشم.»

آخرین محصولات مشاهده شده