دربارهی چگونه مامان بزرگ کوچک شد
ايليوشا مامان بزرگش را خيلي دوست داشت چون مامان نينا همه ي همه ي خواسته هاي او را برآورده ميكرد و مشكلي با بازيگوشي هايش نداشت اما يك روز ايليوشا فهميد كه مامان نينا روي چارپايه ايستاده و قدش به زحمت به بالاي قابلمه مي رسد خيلي عجيب بود مامان نينا روز به روز كوچكتر و كوچكتر ميشد
چه اتفاقي داشت مي افتاد؟
و چه كسي به مامان نينا كمك كرد؟