دربارهی پیامهایی از ملکوت (نسخه الکترونیکی)
مردي در خانهاي كه دچار حريق شده بود، خوابيده بود. امدادگران تلاش كردند، او را از طريق پنجره خارج كنند اما مقدور نبود. سعي كردند، او را از در به بيرون ببرند، باز هم ممكن نشد. چون او بسيار تنومند و سنگين بود. زماني كه همه مستاصل شده بودند، بالاخره يك نفر پيشنهاد كرد:
او را بيدار كنيد، خودش بيرون ميرود!
والش: در زندگي به نظر ميرسد كه:
افرداي نميدانند و نميدانند كه نميدانند. آنها همچون كودكان هستند. آنها را پرورش دهيد.
افرادي نميدانند، اما ميدانند كه نميدانند، آنها مشتاق هستند. به آنها آموزش دهيد.
افرداي نميدانند، اما گمان ميكنند كه ميدانند. آنها خطرناك هستند، از آنها اجتناب كنيد.
افرداي هستند كه ميدانند، اما نميدانند كه ميدانند. آنها در خواب هستند، بيدارشان كنيد.
افرادي ميدانند، اما تظاهر ميكنند كه نميدانند. آنها هنرپيشه هستند، با آنها تفريح كنيد.
افرادي ميدانند و ميدانند كه ميدانند. به دنبال آنها نرويد، زيرا چنانچه بدانند كه ميدانند، مايل نيستند آنها را دنبال كنيد، اما با دقت به آنها گوش كنيد و ببينيد براي گفتن چه دارند، زيرا آنها آنچه را كه به شما ميدانيد، به ياد شما ميآورند. آنها به همين دليل براي شما فرستاده شدهاند و شما آنها را به همين دليل فراخواندهايد.