درباره‌‌ی پلاک 52

فريده صحنه‌اي را كه در برابرش مي‌ديد، باور نمي‌كرد. در ميان آتش چشم‌هاي شراره را مي‌ديد كه به پشت سر پيمان زل زده بود. مسير نگاهش را كه دنبال كرد، چيزي غير از ديوار نبود. فريده آنچه را شراره مي‌ديد نمي‌توانست ببيند. سياه‌پوشپشت سر پيمان ايستاده بود و او نيز داشت شعله‌هاي آتش را نگاه مي‌كرد و سياهي دستش بيشتر بر روي سر پيمان كشيده مي‌شد...

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده