درباره‌‌ی وقتی خاطرات دروغ می‌گویند

يك قتل، يك اعتراف و يك دروغ. بيست و پنج سال پيش، كيتي از خانه فرار كرده و ديگر بازنگشته است، اما ناگهان به شكل اعترافي مخوف، در زندگي صميمي‌ترين دوستش، اوليويا ظاهر مي‌شود. پدر همسر اوليويا، از احساس گناه رنج مي‌برد و مي‌گويد سال‌ها پيش، كيتي را به قتل رسانده است. تام به آلزايمر مبتلاست و داستانش به جز بخش هولناكي از آن، با خطا و اشتباه همراه است: او مي‌داند جسد در كجا مدفون شده است. وقتي اوليويا و پليس شواهد و قراين را در كنار هم مي‌گذارند، يك سوال مهم باقي مي‌ماند. يك قتل وجود دارد، يك اعتراف و حالا يك جسد - اما آيا هيچ يك از اين‌ها قابل استناد است؟

آخرین محصولات مشاهده شده