درباره‌‌ی وسوسه (مجموعه مرزهای درهم شکسته 1)

لشكري از ديوها و اهريمنان قدم به دنياي امروز گذاشتند. آخرين دروازه در حال فروپاشي بود كه سرانجام سركرده ديوان، شش‌سر ديو وارد كوير شد. ابتدا زوزه‌اي طولاني و بعد نعره‌اي وحشيانه سر داد، بلندتر از هر زوزه و نعره‌اي كه آدم‌ها تا آن موقع شنيده بودند. هاله سياه، نفوذناپذير و عميقي كه كماريكان را مي‌ساخت، به تدريج شكل فيزيكي به خود مي‌گرفت و شش موجود مجزا را تشكيل مي‌داد: شش ديو ناميرا به سياهي شب، با وجودي منجمدكننده و چشماني سرخ چون خون. بادي سرد و سوزان وزيدن گرفت و طوفاني عظيم از شن و ماسه به پا شد. شش ديو با صدايي بلند در سياهي شب نعره زدند: «دروازه‌ها از بين رفته، مرزها درهم شكسته و دنياي امروز متعلق به ماست، براي هميشه از اين لحظه به بعد.»

آخرین محصولات مشاهده شده