درباره‌‌ی هنوزم همونم

من و نگاهم خيره به قد و قامتش، تاکسيدرمي مي‌شديم. با تيپي که دلم را برايش قرباني مي‌کرد، در جمع دوستانش که حسابي از ديدنش خوشحال بودند، نگاهم مي‌کرد و من ... تشنه بودم! تشنه‌ي ديدارش بعد از سه روز نديدن! بعد از آن شب و دوست داشتني که نسبت حسابش کرد! با خط اخمش، با چشمان پرنفوذ و تيره‌اش، با فک محکم و موهايي که اقتدار چهره‌اش را بيشتر مي‌کرد؛ خيره‌ام بود! نه! اصلا... فراتر از آن! ماتم شده بود... گفته بودم که چقدر اخمش پرستيدني است! گفته بودم وقتي جدي نگاهم مي‌کند مي‌شود کعبه که دورش بگردم؟! گفته بودم وقتي خيره‌ام مي‌شود زمين يک لايه يخ نازک مي‌شود و زير پايم مي‌شکند و آب يخ، قلبم را به مرز سنگ‌کوب کردن مي‌رساند؟! گفته بودم قد و قامت موزون و بلندش، چطور جلوي چشمم دلبري مي‌کند؟ اصلا مگر نگفته بودم من با اين نگاهش جان مي‌دهم؟! جانم را مي‌خواست که اينطور نگاهم مي‌کرد؟!

آخرین محصولات مشاهده شده