درباره‌‌ی هنرمند گرسنگی (داستان) خروج از گرسنگی (نمایش‌نامه)

دختر: براي چي از خوردن دست كشيدين؟ اين فكر از كجا به سرتون زد؟ از كي شروع كردين به نخوردن؟ آيا به نظر خودتون، با نخوردن غذا حالتون بهتر از كساني ميشه كه به نحوي عقلاني غذا مي‌خورن يا حتي پرخوري مي‌كنن؟ هنرمند گرسنگي: نه... اما من به خاطر اونا، به خاطر آدماي شكم‌سير از غذا خوردن دست كشيدم... گرسنگي من، فقط ميون آدماي شكم‌سير معني داره؛ غذا نخوردن ميون آدماي گرسنه و در حال مرگ كه فايده‌اي نداره... كاري بي‌معني و احمقانه‌س... بعضي وقتا نسبت بهشون احساس تحقيرآميزي پيدا مي‌كنم. مي‌بينين، اينا نگهباناي گرسنگي من‌ان؛ يك عده قصاب حرفه‌اي كه براي خوردن و خوابيدن، دست از كار مي‌كشن... ولي اين‌جور احساس‌هاي ناراحت‌كننده رو بلافاصله تو خودم خفه مي‌كنم... چون اينام دقيقا از قماش همون آدمايي‌ان كه غذا مي‌خورن، مصرف مي‌كنن؛ كه به اصطلاح، حافظ جامعه و ساختار تمدن معاصرن. اگه اونا از اين چيزا استفاده نكنن و نخورن... ممكنه همه‌چي سقوط كنه و منهدم بشه...

آخرین محصولات مشاهده شده