درباره‌‌ی 7در باز (1 ‌دانه)

بهار داشت مي‌آمد. عيد بود، ولي ديو تنها بود. تنهايي که عيد مزه ندارد. ديو راه افتاد برود خانه‌ي نمکي. مي‌خواست او را بدزدد و بياورد خانه‌ي خودش با خودش گفت: «خدا کند اين دفعه نمکي يادش رفته باشد که در هفتمي را ببندد.» دو قدم ديگر رفت و ... خبر داري چه خبر شد؟ نمکي در هفتم را بسته است؟ در ششم چي؟ در پنجم؟ در ... ماجراي نمکي چي شد؟ خودت قصه را بخوان تا بداني!

آخرین محصولات مشاهده شده