درباره‌‌ی هرچه باداباد

اين مفهوم ريشه در فلسفه‌ي يونان دارد، و يکي از آموزهاي فيثاغورس اين بوده که اتفاقات قبلي دوباره تکرار خواهند شد. رواقيون هم با الهام از نظريه‌ي فيثاغورس مفهوم بازگشت ابدي را وارد فلسفه‌ي خود کرده‌اند. مفهوم رجعت ابدي در برخي نوشته‌هاي مهم نيچه از جمله حکمت شادان، چنين گفت زرتشت و اينک انسان نقش محوري داردو به عقيده نيچه، مفهوم کيهان متناهي و ساختار گسسته‌ي ماده دال بر اين است که رخداد تنها تعداد معدودي وضعيت امکان پذير است و بنابراين از رجعت وضعيتها گريزي نيست و اتفاقات، مشابه همان نظم چرخه‌هاي کيهاني گذشته، در چرخه‌هاي کيهاني آينده تکرار خواهند شد. نيچه اين مفهوم را براي اولين بار در کتاب حکمت شادان به زباني شاعرانه طرح کرده است: اگر روزي يا شبي اهريمني در تنهاترين تنهايي‌ات بر تو ظاهر شود و بگويد اين زندگي را که اکنون مشغول زيستنش هستي و آن را زيسته‌اي بايد يک بار ديگر و بي شمار بار ديگر زندگي کني و در آن هيچ چيز تازه‌ نخواهد بود و همه‌ي رنج‌ها و خوشي‌ها و همه افکار و حسرت‌ها و همه‌ي چيزهاي خرد و کلان زندگي‌ات دوباره به تو باز خواهند گشت، به همان ترتيب و تسلسل حتي اين عنکبوت واين مهتاب ميان درختان و ختي اين لحظه و خود من. ساعت شني جاودان وجود بلاانقطاع سروته مي‌شود و تو هم همراهش، اي ذره‌ي غبار! آيا خود را بر زمين نمي‌افکني و دندان نميسايي و نفرين نميکني اهريمن را که اين‌ها را به زبان آورده؟ و کتاب هرچه باداباد استيو تولتز با اين مفهوم شکل گرفته و نوشته شده است. شروع کتاب اينگونه است: اين رمان با نگاه به مفهوم رجعت ابدي فردريش نيچه نوشته شده است. بازگشت جاودانه نيچه که يکي از بنيادي‌ترين يادداشت‌هاي فلسفي نيچه است و او خود را آموزگار آن مي‌داند مي‌گويد: من باز خواهم گشت، با اين خورشيد، با اين مهتاب، با اين زمين، و با همه‌ي رويدادهاي آن، اما نه به يک زندگي نو يا يک زندگي بهتر، يا يک زندگي همانند، بلکه به صورت جاودانه به همين زندگي برخواهم گشت با همين خورشيد و ماه و حتي ريزترين تغييرات و اتفاقات. «هيچ کس هيچ وقت به من فکر نمي‌کنه حالا که مرده‌ام، فکرم به شدت درگير چيزهايي شبيه اين‌هاست: چه تعداد از تصميمات مهم زندگي‌ام را فقط به اين خاطر گرفته بودم تا کساني که حتي متوجه حضورم نشده بودند درباره‌ام بد فکر نکنند؛ چقدر له له زده بودم براي خوش‌آمد کساني که از آن‌ها خوشم نمي‌آمد فقط چون مي‌ترسيدم بيزاري از من مسري باشد و به کل جمعيت سرايت کند؛ و اگر حقيقت تاسف بار اينجاست-همه‌ي بخت برگشتگي‌هايم منحصر به

خودم بودند و کسي درگيرشان نميشد، مشکل چنداني با آن‌ها نداشتم.» کتاب در 8 فصل نوشته شده و استيو تولتز در آن يک دنياي آخرالزماني ساخته که در آن، آدم‌ها غرق در حسرت آنچه از کف داده‌اند به دام چرخه بي پايان مرگ و زندگي افتاده‌اند و به دنبالي راهي براي خلاصي مي‌گردند. اين کتاب تاملي است بر تولد و زندگي و هرچه در اين فاصله اتفاق مي‌افتد. او دنياي پس از مرگي مي‌افريند که بيشتر سوال طرح مي‌کند تا پاسخ سوالات را بدهد.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده