درباره‌‌ی هرج و مرج محض

سيمينوف گفت: «نمي‌خوام اسم ببرم، اما سال‌ها قبل يه سرمايه‌گذار بانكي بود كه نتونست بچه‌اش را بفرسته يه مهدكودك درست و حسابي. مي‌گن بچه‌اش رسوايي به بار آورده و نتونسته نقاشي انگشتي بكشه. بگذريم، پسره كه مدرسه مورد نظر پدر و مادرش راهش ندادن، مجبور مي‌شه... نمي‌دونم چه جوري بگم...» «مجبور مي‌شه كه چي؟ بگو! من طاقتش رو دارم!» «بزار اين جوري برات بگم كه وقتي پنج سالش شد مجبور شد بره.. مدرسه دولتي.»

آخرین محصولات مشاهده شده