دربارهی نووه چنتو (تکگویی)
.... سفر ميكرد، مثلا.
و هر بار به سرزمين ديگري ميرفت: ميرفت به مركز لندن، با قطار ميرفت به در و دشت، به قلة كوهي ميرفت كه برف تا كمرش ميرسيد، يا به بزرگترين كليساي جهان ميرفت، ستونهاي آن را ميشمرد و توي چشم شاميل مسيح مصلوب خيره ميشد. سفر ميكرد. و چيزي كه فهميدنش خيلي سخت بود اين بوده از كجا ميدانست كليسا يا برف يا ببر چه شكلي است....
منظورم اين است كه او هيچ وقت پايش را از اين كشتي پايين نگذاشته بود، حتي يكبار. شوخي نبود، كاملا درست بود. هيچوقت پياده نشده بود. حتي يك بار. و آن وقت طوري بود كه انگار همة اين چيزها را به چشم خودش ديده است. تو به نووه چنتو ميگفتي " يك بار رفته بودم پاريس" و او ازت ميپرسيد كه مثلا باغ فلان را ديدهاي، يا فلان جا غذا خوردهاي، همه چيز را ميدانست. بهات ميگفت: "چيزي كه توي پاريس دوست دارم اين است كه روي پل پون نوف قدم بزنم و منتظره غروب خورشيد بمانم و وقتي كه كشتيهاي تفريحي از آنجا ميگذرند بايستم و برايشان دست تكان بدهم."
اما نووه چنتو، تو پاريس را ديدهاي؟
نه.
پس ديگر...
يعني، آره...
يعني چي، آره؟
پاريس.
كد كالا | 12604 |
زبان | فارسی |
نویسنده | آلساندرو باریکو |
مترجم | حسین معصومی همدانی |
سال چاپ | 1385 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 80 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 14.3 * 21.3 * 0.5 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 150 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.