درباره‌‌ی نمایش 1 رویا (نمایش‌نامه)

دختر: [سر به زير] صدايت خشن است، اكسل. وكيل: خشن نبود! دختر: چرا، بود. وكيل: به خاطر خدا بس كن... دختر: اين چه لحني است؟ وكيل: مرا ببخش، اگنس! من هم به همان اندازه كه تو از آلودگي و كثافت رنج مي‌بري از منظم نبودن و تربيت نداشتن رنج مي‌برم! من جرات نمي‌كردم چيزي را مرتب كنم، چون فكر مي‌كردم اين كارم باعث سرزنش تو شود و ناراحت‌ات كند! بهتر نيست ديگر تمامش كنيم؟ دختر: ازدواج چيز بسيار سخت و وحشت‌ناكي است... سخت‌تر از همه چيز، فكر كنم يكي بايد فرشته شود! وكيل: بله، من هم همين فكر را مي‌كنم!

آخرین محصولات مشاهده شده